بیخـردی و نشـانههای آن
زهرا عظیمی
جهل در دو معنای مختلف در آیات و روایات بهکار رفته است. یک معنای جهل، نادانی است که در برابر دانایی قرار دارد. انسان جاهل به معنای کسی است که دانشی نیاموخته و به اصطلاح بیسواد است؛ زیرا سواد خواندن و نوشتن، نماد علم و دانش است.
اما گاهی مراد از جهل، نه دانایی بلکه بیخردی است. از این رو در برابر جهل در این معنا در برابر عقل قرار میگیرد. در اصول کافی، کتابی به عنوان کتاب عقل و جهل فراهم آمده و در آن روایات بسیاری از جمله روایت جنود عقل و جهل بیان شده است.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای وحیانی نشانههای بیخردی و آثار آن را در زندگی بشر تبیین کرده است.
***
بیخردی، جهل واقعی
انسان، نیازمند دانش است. علم و دانایی به انسان کمک میکند تا خود و جهان را بهتر بشناسد و در مسیر خدایی شدن و هدف آفرینش به درستی گام بردارد. هر چه دایره علم انسان گستردهتر شود، بهتر میتواند از ابزارهای کمالی بهرهمند شود و مسئولیت خلافت الهی را به شکل نیکوتری انجام دهد.
اما این بدان معنا نیست که علم به تنهایی میتواند همه مشکلات را از پیش روی بشر بردارد و زمینه خدایی شدن را برای او فراهم کند؛ چرا که علم تنها یکی از مواد مورد نیاز است و انسان پیش از علم نیازمند عقل است. از این رو گفتهاند، علم لازم است ولی کافی نیست. زمانی شهید رجایی متهم به کمدانشی و نداشتن مدارک عالی دانشگاهی میشود و بنیصدر مدعی داشتن مدرک دکترا در دام کیش شخصیت خویش میافتد و به علم و مدرک خود تفاخر میکند و نخستوزیر را به تمسخر میگیرد. در این زمان امام خمینی(ره) میفرماید: هي نرويد دنبال اينكه رجايي علم ندارد! اين عقلش بيشتر از علمش است.(صحیفه امام،جلد 14، صفحه 461)
اینکه در روایات، عقل را در برابر جهل گذاشتهاند؛ از آن روست که دانسته شود جهل واقعی در ندانستن نیست، بلکه در بیخردی است. کسی که علم داشته باشد ولی از آن نتواند به درستی بهره گیرد و در مسیر تکامل خویش از آن استفاده کند، در حقیقت جاهل واقعی است.
از نظر آیات و روایات، این عقل است که به علم و دانش، ارزش و بهای واقعی میبخشد. از این رو انسان باید به جای تقویت دانش، در اندیشه تقویت عقل و بهرهگیری از آن باشد؛ چرا که برای کسب دانش بیش از هر چیزی به حافظه و ابزارهای سالم شناختی مانند گوش و چشم و مانند آن نیاز است، اما خردورزی و خردمندی نیازمند بهرهگیری از نوری است که در درون آدمی است.
خداوند در انسان از روح خویش دمید. عنصر اساسی روح، نوری است که به شکل عقل خود را نشان میدهد. همین نور الهی است که انسان را شایسته خلافت کرده است. انسان با بهرهگیری از این نور میتواند زمینه فعلیت بخشی اسمای الهی را فراهم آورد و خود را خدایی سازد. سازهای که انسان در نهایت از خود به جهانی دیگر میبرد، همان سازهای است که عقل از او ساخته است. دانش تنها ابزاری در دست عقل است.
البته ناگفته نماند که مراد از عقل، تنها داشتن آن نیست، چرا که هر انسانی از عقل برخوردار است. آنچه انسان برای خدایی شدن بدان نیاز دارد، بهرهگیری از عقل است که به آن خردورزی و خردمندی میگویند. انسان با استفاده از عقل خویش، علم و دانش را بهکار میگیرد و در مسیر تعالی و تکامل از آن سود میبرد.
در قرآن نفس عقل موضوعیت ندارد و آنچه عقل را ارزشمند میکند تعقل و بهرهگیری از آن است، لذا در قرآن واژه عقل بکار نرفته اما مکرر، خردورزی به صورت فعل مانند یعقلون و تعقلون استعمال شده که گویای اهمیت تعقل و بهکارگیری عقل است.
نشانههای بیخردی
هر چند میتوان با پرسشهایی، علم و دانش شخص را به دست آورد و دانایی او را در معلومات عمومی و اختصاصی به دست آورد، ولی بهسادگی نمیتوان به بیخردی یا خردمندی شخص پی برد.
با این همه میتوان در یک فرآیندی به این پرسش نیز پاسخ داد و درصد خردمندی و یا بیخردی شخصی را به دست آورد. با نگاهی به آیات و روایات میتوان دانست که خردمندی و بیخردی ارتباط تنگاتنگی با رفتار شخص دارد. هر چند که انسان با علم خویش میتواند رفتار خود را متعادل سازد، ولی علم تاثیر چندانی در نگرشها و رفتارهای شخص ندارد. از این رو میتوان بزرگترین دانشمندان غربی را در علم عرفان یافت که تمام کتاب فصوص یا فتوحات مکیه را میدانند و بر تمام بخشهای عرفان مسلط هستند، ولی هرگز عارف نیستند. سخنوران بسیاری را میتوان یافت که به سبب حافظه قوی و قدرت بیان، به شیوایی و رسایی و شیرینی تمام از اخلاق سخن میگویند و اجتماعات چند صدهزار نفری را برپا میکنند و در رسانههای همگانی از جایگاه بلندی برخوردارند ولی در حوزه رفتاری بهرهای از اخلاق نبردهاند.
قرآن مواردی را بیان میکند که در آن شخص با اینکه علم یقینی دارد، ولی برخلاف علم خویش عمل میکند و در عمل به انکار دانستههای خود میپردازد.
از نگاه قرآن، ایمان، علم یقینی همراه با عقد قلبی است. این بدان معناست که علم به تنهایی نمیتواند ایمان را بسازد، بلکه نقش اساسی را عقل و قلب به عهدهدارد.
نشانههای بیخردان
به هر حال، خردمندی و بیخردی نشانههایی دارد که بیشتر در حوزه عمل خود را نشان میدهد. با نگاهی گذرا به آیات قرآن نشانههایی که برای بیخردی بیان شده، میتواند به ما کمک کند تا بیخردان واقعی را بشناسیم و از آنان در زندگی خود مشورت نگیریم و یا با آنها همراه نشویم؛ زیرا بسیاری از دانشمندان هستند که به سبب دانش خود طرف مشورت مردم قرار میگیرند، در حالی که به سبب بیخردی قابلیت این مقام را ندارند و نباید طرف مشورت قرار گیرند؛ چون موجبات گمراهی مردمان را فراهم میآورند؛ چنانکه در طول تاریخ بشریت، دانشمندان و عالمان بیخرد، بزرگترین دشمن دین و ایمان مردم بوده و آنان را از خدایی شدن باز داشته و فرقهها و مذاهب گوناگون را ساختهاند.
رفتار تمسخرآمیز
از جمله نشانههای بیخردی میتوان به رفتارهای استهزاء و تمسخرآمیز این افراد اشاره کرد. آنان به سبب اینکه مدعی دانش هستند، وقتی حقیقتی را مییابند که با الگوهای ذهنیشان همسان نیست، آن را به تمسخر میگیرند؛ چون از نظر آنان حقیقت همان چیزی باید باشد که آنها دانسته و تصور کردهاند. از آنجا که معیارهای سنجش علم نزد آنها، ابزارهای مادی و محسوس است، هر آنچه را که بیرون از دایره مادیات و محسوسات باشد، به عنوان خرافه طرد میکنند و آن را با عناوین امروزی چون اسطورهسازی، بیمعنایی و ایدهآلیسم و مانند آن باطل معرفی میکنند.
ارزشگذاریهای آنان بر اساس مادیات و محسوسات است و هر آنچه را بیرون از این دایره باشد، خرافه دانسته و به استهزا و تمسخر آن میپردازند.(جاثیه، آیه 24 و هود، آیات 27 و 29 و بقره، آیه 67 و لقمان، آیات 2 و 6)
همین بیخردی و جهالت آنهاست که آنان را مردمانی بیادب و ناسزاگو میکند و باعث میشود رفتارهای بد و زشتی در برابر رفتارهای منطقی و عقلانی دیگران بروز دهند.(فرقان، آیه 63 و نیز قصص، آیه 55)
تعصب بیجا
از دیگر نشانههای بیخردی میتوان به تعصب بیجا درباره دانشهای محدود خود اشاره کرد. بیخردان دانستههای خود را عقیدهای درست و کامل میشمارند که همگان باید پیرو اندیشهها و عقایدشان باشند. از نگاه آنان دانشهایی چون روانشناسی و جامعهشناسی، چون مبتنی بر روشهای علمی محاسبه و تجربه است، دانشهای قطعی است هر چند که تنها یک دانشمند آن را تجربه و تایید کرده باشد اما باید آن را پذیرفت و بیچون و چرا آن را نظریهای واقعبینانه دانست و بر اساس آن جامعه را مدیریت کرد. تعصبات بیخردان، مهمترین سد راه علم واقعی و رهایی بشر از جهل و نادانی است. بنابراین، تا زمانی که بیخردان دانشمند، بر جامعه حکومت میکنند و گفتمان آنان غلبه دارد، نمیتوان امیدی به دانش واقعی و رسیدن به آن داشت. در طول تاریخ، تعصب بیخردان، بزرگترین مانع در برابر دعوتهای پیامبران بوده است. اکنون نیز در جوامع متمدن تعصبات بیخردان که به نام علم عرضه و فروخته میشود، مهمترین سد در برابر اصلاحات واقعی در روش شناختی علمی و رسیدن به علم واقعی میباشد.(بقره، آیات 113 و انفال، آیات 31 و 34) خداوند بیخردان را انسانهای لجبازی میداند که با لجاجت خویش حاضر نیستند تا حقیقت جلوه کند و آن را بشناسند و در کنار آن قرار گیرند. آنان همواره بر درستی باورهای باطل خویش پافشاری میکنند و یکی از اصلیترین عوامل در برابر حق میباشند.(انعام، آیه 111)
مجادله آنها اصولا شکل منطقی و عقلانی ندارد و بر خلاف ظاهر پسندیده و مقبول آن هیچ ریشهای در علم ندارد.(حج، آیات 3 و 8 و لقمان، آیه 20) از این رو به یاوهگویی رو میآورند و در برابر منطق و عقل میایستند (فرقان، آیه 63 و قصص، آیه 55)
ارزشگذاری با معیارهای باطل
از دیگر نشانههای بیخردی ارزشگذاری بر اساس معیارهای دروغین و باطل است. اینان به جای آنکه به دنبال معیارهای حقیقی چون تقوای مبتنی بر عقل و عقلانیت باشند، یا نیک بودن را اصالت بخشند، معیارهای دیگری را اصالت میبخشند. از این رو از نظر آنان مدرک و دانش بیعمل؛ یعنی علم باعوری و ثروت قارونی و قدرت فرعونی ارزش مییابد و بیتوجه به کرامت انسانی، فقیران را طرد میکنند.(هود، آیات 27 و 29)
دلهای اینان زنگار گرفته است و نور حقیقت بر دلهایشان نمیتابد. لذا حقایق را درک نمیکنند و نمیتوانند تحلیل درستی از خود و موقعیت خود در هستی ارائه دهند. اینان اصولا اهل تحلیل نیستند، بلکه مقلد آموختههای خود هستند و بر آن تعصب میورزند. اینگونه است که به دور از هر گونه تحلیل درست، زندگی میکنند و نمیتوانند موقعیت خود را در هستی بدانند و بر اساس آن رفتارهای خویش را بازسازی کنند.(روم، آیات 58 و 59)
احساس امنیت کاذب
احساس امنیت دروغین از ویژگیهای بیخردان است. اینان به جای اینکه قدرت خداوند را پناهگاه خود قرار دهند، به شیاطین استکباری رو میآورند و در سایه آنان احساس امنیت میکنند. ریشه این وابستگی به قدرتهای دروغین، بیخردی آنان است.(انعام، آیه 81)
استغنا طلبی
از جمله نشانههای بیخردی، استغناجویی است. بیخردان به علم و قدرت و ثروت خویش چنان دل بستهاند، که گویی هرگز این علم آنان به جهل؛ و قدرتشان به ضعف؛ و ثروتشان به فقر تبدیل نمیشود. اینگونه است که در محاسبات خویش همواره بهاشتباه میروند و بر چیزهایی سرمایهگذاری میکنند که ناپایدار و بیمقدار در اصل و اساس است.(بقره، آیه 273 و نحل، آیه 95)
خداوند علت رفتاری استکباری و ستمگرانه مردمان را بیخردی آنان میداند و میفرماید که استکبار مشرکان و کافران و برخی از توقعات بیجای آنان ریشه در همین بیخردی آنان دارد. (بقره، آیه 118 و هود، آیات 27 و 29)
انحرافات جنسی و بیبندوباری(یوسف، آیه 33 و نمل، آیه 55) و اقدامات نسنجیده علیه دیگران
(حجرات، آیه 6)، انحصارطلبی و نفی ارزش دیگران(بقره، آیه 113)، انکار خدا و معاد (نحل، آیه 38 و دخان، آیات 24 تا 26 و اسراء، آیه 99)، بدعتگذاری(اعراف، آیه 28) توطئه علیه مؤمنان(منافقون، آیه 8) از دیگر نشانههای بیخردی است.
در آیات قرآن نشانههای دیگری نیز برای بیخردی بیان شده است که در حقیقت بیان مصادیقی از همین مباحث بیان شده است. با نگاهی به رفتار انسانها میتوان دریافت که در چه سطح از خرد و خردورزی هستند و میتوان به آنان تکیه و اعتماد کرد و با آنان مشورت
نمود.